آن شب برف سنگيني باريده بود . همه جا سرد بود .موچي ( مورچه كوچولو ) و فيلو ( فيل كوچولو ) در خانه خوابيده بودند . بخاري كوچك آنها روشن بود اما نمي توانست همه خانه را گرم كند .
موچي گفت : " بايد يك فكري بكنيم كه خانه را گرم كنيم .


روانشناس کودک _ فرهاد فرخی

قصه های کودکان-مراقبت از سگ كوچولو

قصه مورچه بی دقت

قصه چوپان دروغگو

خانه ,مورچه ,موچي ,كوچولو ,بكنيم ,كه ,را گرم ,خانه را ,كند موچي ,موچي گفت ,گفت بايد

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

من شاعرم azarhana kavirasmantc 52437761 مطالب اینترنتی خاطرات زندگی یک نویسنده دانلود فایل های مجازی تدريس خصوصي صفا سی تی پایگاه مرکزی ایل بزرگ باصری